فريدون فرخزاد - آنیا

دیدی که آخر آمد روز جدایی
سفر به خیر عزیزم خدانگهدار
آه ای مسافر من وقتیکه خسته
به شهر خود رسیدی مرا به یاد آر
هر جا که رفتی با هرکه بودی
من اینجا با یاد تو شادم
آنیا از خود گریزان در زیر باران
پرنده ای اسیر بادم
من میخندم ولیکن دلم گرفته
آواز من چه رنگی ز غم گرفته
می خندم تا ندانی غم دل من
چون موج گل رمیدی از ساحل من
آه تنها ماندم تنهاتر از خدای تنها
تو اینجایی من انجایم تنهای تنها
من میخندم ولیکن دلم گرفته
آواز من چه رنگی ز غم گرفته